بررسی روند بهبودی بیمار با رویکرد مکانیسم و وایتالیسم

بررسی روند بهبودی بیمار با رویکرد مکانیسم و وایتالیسم

بررسی روند بهبودی بیمار با رویکرد مکانیسم و وایتالیسم

آنچه در این مقاله می خوانید …

در مقاله بررسی روند بهبودی بیمار با رویکرد مکانیسم و وایتالیسم می خوانیم که در دنیای پزشکی، مفهوم بهبودی بیمار و ارزیابی روند آن همواره مورد توجه بوده است. دو دیدگاه اصلی برای بررسی این روند وجود دارد: مکانیسمی و وایتالیسمی. در رویکرد مکانیسمی، بهبودی تنها زمانی تحقق می‌یابد که علائم و نشانه‌های عینی بیماری از بین بروند.

این دیدگاه به تغییرات قابل مشاهده در بافت‌ها و نتایج آزمایشگاهی بیشتر توجه دارد. از سوی دیگر، دیدگاه وایتالیسمی بر تجربه ذهنی بیمار و وضعیت عمومی روحی-روانی او تأکید دارد. این مقاله به بررسی این دو رویکرد و پیشنهاد یک الگوی ترکیبی برای ارزیابی بهبودی می‌پردازد که با استفاده از هر دو دیدگاه به دقت و جامعیت بیشتری در ارزیابی بیمار دست یافته شود.

بررسی روند بهبودی بیمار

یکی از بهترین روش‌ها برای ارزیابی اثربخشی یک روش درمانی این است که بررسی کنیم آیا بیمار به سمت بهبود پیش رفته یا حال او وخیم شده است. برای این کار، لازم است بهبودی یا وخامت بیمار را از دو دیدگاه مکانیسم و حیات‌گرایی (وایتالیسم) بررسی کنیم.

بررسی روند بهبودی بیمار در پزشکی رایج

در رویکرد مکانیسمی، بهبود زمانی مشخص می‌شود که علائم بیماری یا ناهنجاری از بین بروند. در این دیدگاه، بیماری یا ناهنجاری چیزی نیست جز تغییرات قابل مشاهده در بافت‌های بدن که با چشم مسلح یا غیر مسلح دیده می‌شود. از این نظر، حس و تجربه بیمار از وضعیت خودش چندان قابل اعتماد نیست، زیرا به‌عنوان یک مشاهده عینی در نظر گرفته نمی‌شود و نمی‌تواند به‌تنهایی وضعیت بیماری را توصیف کند. بنابراین، در این رویکرد بیشتر به خود بیماری توجه می‌شود تا سلامت فرد، به‌ویژه بیماری‌هایی که با تغییرات قابل مشاهده در بافت‌ها همراه هستند و نیازی به تجربه بیمار از شرایط نامناسب ندارند. حتی مشاهدات پزشک نیز به اندازه نتایج به‌دست آمده از ابزارهای تشخیصی دقیق، معتبر تلقی نمی‌شود.

بررسی روند بهبودی بیمار در پزشکی رایج

در پزشکی رایج که نماینده دیدگاه مکانیسمی به حیات است، بهبودی تنها به تغییرات قابل مشاهده در آسیب‌های بافتی گفته می‌شود که با آزمایش‌های مختلف یا تصویربرداری تأیید می‌شود. به عنوان مثال، اگر بیماری از درد معده شکایت کند و آزمایش‌ها وجود باکتری هلیکوباکتر پیلوری را نشان دهند، بهبودی به معنای از بین رفتن این باکتری خواهد بود.

بنابراین، اگر بیمار از آنتی‌بیوتیک برای نابودی این میکروب استفاده کند و آزمایش‌ها بعداً عدم وجود آن را تأیید کنند، بیمار درمان شده محسوب می‌شود. حتی اگر بیمار بعد از درمان دوباره از درد معده شکایت کند اما آزمایش‌ها نشان دهند که میکروبی وجود ندارد، این وضعیت را به‌عنوان بیماری در نظر نمی‌گیرند. چون شواهد عینی برای اثبات شکایت بیمار وجود ندارد، این احساس را به‌عنوان یک نشانه ذهنی بی‌اساس قلمداد می‌کنند و ممکن است تشخیص بیماری روان‌تنی داده و برای بیمار آرامبخش تجویز کنند.

این مسئله زمانی رخ می‌دهد که دانش طب رایج درباره بیماری ها به دلیل رویکرد پاره نگر کامل نیست. در نتیجه، بیمار دوباره با بازگشت علائم مواجه می‌شود و مجبور است هر بار از داروهای قوی‌تر با عوارض بیشتر استفاده کند. در نهایت، ممکن است بیمار به مصرف آرامبخش‌ها یا مراجعه به روانپزشک برای مشاوره نیاز پیدا کند.

بررسی روند بهبودی بیمار در پزشکی هومیوپاتی

در رویکردهای یکپارچه‌نگر مانند پزشکی هومیوپاتی، به‌جای تمرکز بر بیماری و نشانه‌های عینی آن، بیشتر به سلامت و احساس بیمار اهمیت داده می‌شود. به بیان دیگر، در این رویکرد حتی اگر نتایج آزمایش‌ها نشان دهد که بیمار از نظر جسمی سالم است، اما خودش احساس سلامتی نکند، او بهبودی نیافته است. همان‌طور که استاد هانمن در کتاب خود آورده است:

“نخستین نشانه‌های بهبودی شامل احساس راحتی بیشتر، آرامش، آزاد شدن ذهن، روحیه بهتر و بازگشت به حالت طبیعی است.”

بررسی روند بهبودی بیمار در پزشکی هومیوپاتی

در این بخش، هانمن به چند نشانه مهم اشاره می‌کند. اول، “احساس آسایش” که به معنای نبود درد در سطح جسمی است؛ یعنی فرد دیگر درد یا نشانه‌ای ندارد که راحتی جسمی او را مختل کند. دوم، “آرامش” که به نبود احساساتی مانند خشم، نگرانی، ترس، ناامیدی و غم اشاره دارد. این آرامش تنها زمانی حاصل می‌شود که ابتدا در سطح روحی و روانی و سپس در سطح جسمی، سلامت بازگردد.

سوم، “رهایی ذهنی” که به این معناست که ذهن فرد دیگر با خواسته‌ها و نیازهای برآورده‌نشده درگیر نیست و به یک رضایت ذهنی رسیده است. و در نهایت، “روحیه بالا” به معنی برخورداری از بالاترین سطح انرژی روحی و روانی است که نشان‌دهنده کیفیت بالای حیات و سلامت فرد است.

در نتیجه، برخلاف دیدگاه مکانیسمی که در پزشکی رایج حاکم است و به نشانه‌های عینی توجه دارد، در هومیوپاتی بهبودی بر اساس تجربه و احساس بیمار ارزیابی می‌شود. یافته‌های عینی در پزشکی رایج تنها به‌عنوان تأییدی بر احساس بیمار از وضعیتش در نظر گرفته می‌شود و نقش چندانی در ارزیابی واقعی بودن بهبودی ندارند.

استفاده از هر دو رویکرد مکانیسمی و وایتالیسمی

از آنجا که تکیه صرف بر نشانه‌های ذهنی بیمار از لحاظ علمی نمی‌تواند رویکردی کاملاً منطقی باشد، می‌توان الگویی ترکیبی برای ارزیابی بهبودی پیشنهاد داد که هم به یافته‌های عینی و هم به نشانه‌های ذهنی توجه داشته باشد. این ترکیب باعث می‌شود احتمال اشتباه به حداقل برسد. در این راستا، استفاده از سیستم رده‌بندی واکنش‌های دفاعی که پیش‌تر به آن پرداخته شد، می‌تواند مفید باشد.

همان‌طور که قبلاً اشاره شد، در این سیستم رده‌بندی، هم واکنش‌های جسمی و هم واکنش‌های روحی-روانی مورد توجه قرار می‌گیرند. بنابراین، با استفاده از هر دو رویکرد مکانیسمی و وایتالیسمی، می‌توان به یک الگوی جامع و کامل برای سنجش روند بهبودی دست یافت. این الگوی ترکیبی از امکانات تشخیصی هر دو دیدگاه بهره‌مند می‌شود و در نتیجه، دقت بیشتری در ارزیابی بهبودی به وجود خواهد آمد.

نشانه‌ های وخامت بیماری

با در نظر گرفتن تمام پیش‌فرض‌های قبلی درباره رده‌بندی واکنش‌های دفاعی و مفهوم گرانیگاه بیماری که در فصل 4 کتاب مبانی فلسفی پزشکی بررسی شد، می‌توان به یک قاعده کلی رسید: هرگاه گرانیگاه بیماری از شدت بیشتر به شدت کمتر حرکت کند و از وضعیت‌های تهدیدکننده حیات فاصله بگیرد و به سمت شرایط کمتر خطرناک حرکت نماید، می‌توان با اطمینان بیشتری گفت که بهبودی در حال رخ دادن است. اگر چنین اتفاقی نیفتد، آنچه بیمار تجربه می‌کند، چه از دیدگاه مکانیسمی و چه وایتالیسمی، وخامت در نظر گرفته می‌شود.

به گفته استاد هانمن در کوتاه سخن 253 از کتاب ارگنان پزشکی:
“نخستین نشانه‌های وخامت بیماری با احساس گرفتگی، فشار بیشتر، و درماندگی شدید نسبت به احساسات، ذهن، رفتار و وضعیت عمومی، و نگرش و عملکرد فرد آشکار می‌شود.”

در این بخش از کوتاه سخن 253، وخامت بر اساس احساس بیمار ارزیابی می‌شود. به عبارت دیگر، حالت‌های ذهنی مانند گرفتگی، فشار، یا درماندگی، برخلاف روند بهبودی عمل می‌کنند. همچنین، بیمار ممکن است احساسات منفی همچون نارضایتی، نگرانی، اضطراب، یأس و ناامیدی یا غم را تجربه کند. این نشانه‌ها حاکی از تداوم ناهنجاری در سطوح وجودی فرد هستند و نشان می‌دهند که بهبودی حاصل نشده است.

تأثیر روش‌ های درمانی مختلف بر سطوح رده‌ بندی واکنش‌ های دفاعی

برای درک بهتر مباحث مطرح‌شده، می‌توان نمونه‌ای که در فصل مربوط به رده‌بندی واکنش‌های دفاعی آورده شده را مرور کرد. فرض کنید فردی با یک روش درمانی خاص از مشکلات مرتبط با اولین سطح رده‌بندی، یعنی ناهنجاری‌های دستگاه قلبی عروقی، رهایی یابد، اما همچنان با احساسات منفی مانند بدبینی و افسردگی دست و پنجه نرم کند. در این حالت، با وجود اینکه بیمار از مرگ زودرس نجات یافته است، همچنان سلامتی کامل را تجربه نکرده و احساس گرفتگی و درماندگی باقی مانده است. بنابراین، این روش درمان نه تنها بهبودی کامل را به ارمغان نیاورده، بلکه باعث تثبیت گرانیگاه بیماری بر سطوح باارزش‌تری در رده‌بندی، مانند سطح دوم (احساسات و روان)، شده است.

تأثیر روش‌ های درمانی مختلف بر سطوح رده‌ بندی واکنش‌ های دفاعی

حال فرض کنید روش درمانی دیگری به‌جای توجه به مسائل حیاتی سطح اول (مانند مشکلات قلبی)، بیشتر بر تغییر احساسات و نگرش فرد به زندگی متمرکز می‌شود. این روش، با نادیده گرفتن نیازهای حیاتی بیمار در سطح اول، تلاش می‌کند گرانیگاه را در بالاترین سطوح رده‌بندی تغییر دهد، اما در همین حال، واکنش‌های دفاعی در سطح اول تشدید می‌شوند که برای بیمار تهدیدکننده حیات است. در نتیجه، این روش درمانی نیز قادر به ایجاد بهبودی واقعی نیست.

در نهایت، روش درمانی سومی را در نظر بگیرید که هم وضعیت دستگاه قلبی عروقی بیمار را بهبود چشمگیری می‌بخشد و هم نشانه‌های سطح دوم و سوم رده‌بندی، مانند افسردگی و بدبینی، به‌طور قابل‌توجهی کاهش می‌یابد. در این حالت، گرانیگاه بیماری به پایین‌ترین سطح رده‌بندی منتقل می‌شود. هرچند این روش نیز هنوز بهبودی کامل را ایجاد نکرده است، اما نسبت به دو روش دیگر موفق‌تر عمل کرده و جامع‌ترین اقدام درمانی را انجام داده است. ایده‌آل این است که با بهبود وضعیت قلبی عروقی، سایر نشانه‌های مرتبط با سطوح دوم، سوم و چهارم رده‌بندی نیز به تدریج کاهش یابند و از بین بروند.

سخن پایانی

بهبود بیمار فرآیندی پیچیده است که تنها با اتکا به علائم عینی یا ذهنی نمی‌توان آن را به‌طور کامل ارزیابی کرد. هر دو دیدگاه مکانیسمی و وایتالیسمی دارای نقاط قوت و محدودیت‌هایی هستند که باید در کنار هم مورد استفاده قرار گیرند. یک الگوی ترکیبی که به هر دو رویکرد توجه کند، می‌تواند به ارزیابی جامع‌تر و دقیق‌تر روند بهبودی کمک کند. در این راستا، درک بهتر از سیستم رده‌بندی واکنش‌های دفاعی و تغییر گرانیگاه بیماری از سطوح حیاتی به سطوح کمتر خطرناک، می‌تواند راهگشای روش‌های درمانی مؤثرتر و پایدارتری باشد.

عضو خبرنامه شوید

برای اطلاع از جدیدترن مقالات و کتاب‌های منتشر شده بر روی سایت ایمیل خود را وارد کنید.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دکتر کامران جلالی وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *