تفاوت‌های موجود در شیوه‌های پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی

تفاوت‌های موجود در شیوه‌های پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی

تفاوت‌های موجود در شیوه‌های پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی

آنچه در این مقاله می خوانید …

این مقاله به بررسی اهمیت رویکردهای فلسفی و تفاوت‌های موجود در شیوه‌های پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی می‌پردازد. همچنین، با تجزیه و تحلیل دقیق‌تر روش‌های پژوهشی در هر یک از این رویکردها، به این سوال پاسخ خواهد داد که چگونه این تفاوت‌ها می‌توانند بر درک ما از علل و درمان بیماری‌ها تأثیر بگذارند.

اهمیت رویکردهای فلسفی در پژوهش‌های پزشکی

پژوهش، همواره عامل اصلی رشد و پیشرفت هر علمی است. علم پزشکی نیز به دلیل اهمیت بالایی که در بهبود کیفیت زندگی انسان‌ها دارد، نیاز فراوانی به پژوهش دارد تا بتواند این وظیفه خود را به بهترین نحو انجام دهد.

برای رسیدن به مبانی پژوهشی در پزشکی، ابتدا باید داده‌ها جمع‌آوری شوند. سپس این داده‌ها براساس نوع دیدگاه فلسفی مرتب و به اطلاعات تبدیل می‌شوند. در مرحله بعد، با استفاده از روش‌شناسی مناسب، از این اطلاعات برای شکل‌گیری مبانی آن علم استفاده می‌شود. هر رشته علمی داده‌های خود را براساس دیدگاه فلسفی خود جمع‌آوری و تحلیل کرده و به مبانی تخصصی آن علم می‌رسد.

در علم پزشکی نیز پژوهش‌ها براساس رویکردهای فلسفی مختلفی انجام می‌گیرند. دو رویکرد اصلی در این زمینه، رویکرد پاره‌نگر و رویکرد یکپارچه‌نگر هستند که هرکدام اصول و مبانی مخصوص خود را در پزشکی تعریف می‌کنند.

نقش پژوهش‌های کمّی و کیفی در فهم علت و معلول در پزشکی

برای روشن‌تر شدن موضوع، نمونه‌هایی در این زمینه آورده می‌شود. در هر پژوهش، پژوهشگر به‌دنبال یافتن پاسخ یک پرسش است؛ پرسشی که معمولاً به بررسی رابطه علت و معلولی می‌پردازد. هدف اصلی پژوهش پزشکی، کشف علت‌های مشکلات و ناهنجاری‌ها و همچنین یافتن راه‌هایی است که این زنجیره علت و معلولی را متوقف و به درمان منجر کند. به عبارت دیگر، شناخت علت‌ها و ابزارهای لازم برای درمان، اساس پژوهش در پزشکی را تشکیل می‌دهد.

پژوهش‌ها در علم پزشکی به دسته‌بندی‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. از دیدگاه کاربردی، پژوهش‌ها به دو نوع «پایه‌ای» و «کاربردی» تقسیم می‌شوند. پژوهش‌های پایه‌ای بیشتر به رفع کنجکاوی‌های علمی می‌پردازند و می‌توانند منبع مفیدی برای پژوهش‌های کاربردی باشند. اما پژوهش‌های کاربردی، آن‌هایی هستند که نتایجشان به‌صورت مستقیم در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

از سوی دیگر، بر اساس نوع نگرش به داده‌ها، دو نوع پژوهش کمّی و کیفی نیز وجود دارد. در پژوهش‌های کمّی، یافته‌های عینی و قابل اندازه‌گیری از لحاظ رابطه علت و معلولی بررسی می‌شوند. این روش معمولاً به داده‌های عددی و اندازه‌گیری‌شده می‌پردازد. در مقابل، پژوهش‌های کیفی به دنبال درک عمیق‌تری از روابط علت و معلولی میان متغیرهای ذهنی هستند. در این پژوهش‌ها، تجربه‌ها، برداشت‌ها، احساسات و توصیف‌های ذهنی افراد بررسی می‌شوند.

بررسی تفاوت پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی

با توجه به مطالب بالا، می‌توان تفاوت‌های پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی را بررسی کرد. از آنجا که پژوهش در پزشکی رایج با داده‌ها و متغیرهای عینی سر و کار دارد، معمولاً در قالب پژوهش‌های کمّی انجام می‌شود. این به این معناست که تنها علل و معلول‌های عینی در پژوهش‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرند. به‌عبارت دیگر، به دلیل غالب بودن دیدگاه پاره‌نگر که خود بر پایه فلسفه ماتریالیسم است، پژوهشگران پزشکی رایج با نوعی قطعیت و تعصب تنها به داده‌های عینی توجه می‌کنند و این امر مانع از بی‌طرفی در پژوهش می‌شود.

بررسی تفاوت پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی

به بیان دیگر، در تمام پژوهش‌های پزشکی رایج یک نوع انحراف وجود دارد؛ پژوهشگر از ابتدا مسیر معینی را دنبال می‌کند و امکان پیشبرد پژوهش بدون پیش‌داوری برایش دشوار است. در این نوع پژوهش، به داده‌های ذهنی توجه نمی‌شود و برای پژوهشگر ساده‌تر است که آن‌ها را نادیده بگیرد، اما این تعصب در نهایت بر نتایج پژوهش تاثیرگذار خواهد بود. شاید یکی از دلایل تغییرات مکرر در ابزارهای درمانی پزشکی رایج همین مسئله باشد؛ زیرا در این دیدگاه انسان تنها به‌صورت یک ماشین مکانیکی در نظر گرفته می‌شود. در نتیجه، حتی با رعایت روش‌های علمی، نتایج نهایی در عمل ناکارآمد بوده و به‌سرعت دستخوش تغییر می‌شوند.

از آنجا که انسان مجموعه‌ای از روابط علت و معلول ذهنی و عینی است، پژوهشی که تنها به یک بُعد توجه کند ناقص خواهد بود و احتمالاً در طول زمان اعتبار خود را از دست خواهد داد. برای روشن‌تر شدن تفاوت پژوهش در پزشکی رایج و هومیوپاتی به‌عنوان دو نماینده دیدگاه پاره‌نگر و یکپارچه‌نگر، در ادامه به مقایسه این دو می‌پردازیم و بحث را با ذکر یک نمونه عملی به پایان می‌بریم.

تفاوت‌های پژوهشی در پزشکی رایج و هومیوپاتی

  1. نوع پژوهش: در پزشکی رایج، پژوهش‌ها به‌طور عمده کمّی هستند، زیرا تنها بر متغیرهای عینی تمرکز می‌شود و متغیرهای ذهنی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند، چرا که قابل اعتماد بودن آن‌ها اثبات نشده است. در مقابل، در هومیوپاتی پژوهش بیشتر بر متغیرهای ذهنی استوار است، هرچند که متغیرهای عینی نیز نقش دارند. به‌عنوان مثال، باور به داینامیس (نیروی حیاتی) یک یافته ذهنی است که در پزشکی رایج نادیده گرفته می‌شود. در حالی که علت گلودرد چرکی در پزشکی رایج به وجود باکتری (که یک متغیر عینی است) نسبت داده می‌شود، در هومیوپاتی علت اصلی، ضعف توان دفاعی بدن در مقابله با عامل بیماری‌زا در نظر گرفته می‌شود، که این نیز بیشتر یک متغیر ذهنی است تا عینی.
  2. روش‌شناسی پژوهش: از آنجا که پژوهش در پزشکی رایج کمّی است، یک تفکر خطی و علت و معلولی تنها بین متغیرهای عینی وجود دارد. به دلیل این دیدگاه، کل وجود انسان به‌صورت کامل مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد، و اصول به دست آمده ممکن است ناپایدار و گذرا باشند. بسیاری از این پژوهش‌ها، با وجود رعایت تمامی مراحل علمی، تنها برای مدتی کوتاه معتبر باقی مانده و سپس با پژوهش‌های دیگر رد یا منسوخ می‌شوند. در مقابل، نگرش هومیوپاتی به انسان چندبعدی و غیرخطی است و متغیرهای ذهنی بسیاری را در زنجیره علت و معلولی در نظر می‌گیرد. اگرچه هومیوپاتی ممکن است نتواند تمام علل یک ناهنجاری را کشف کند، اما با توجه هم‌زمان به ساختارهای ارگانیک و داینامیک انسان، اصول آن مستحکم‌تر و کمتر دچار تغییر می‌شوند. داروهای هومیوپاتی به‌مرور کامل‌تر شده‌اند، اما اصول بنیادین آن هیچ‌گاه رد نشده‌اند.
  3. موضوع پژوهش: تمرکز بر پژوهش‌های صرفاً کمّی در پزشکی رایج باعث نتایجی شده که نه‌تنها به بهبود کیفیت زندگی کمک نکرده، بلکه گاهی به کاهش آن انجامیده است. به‌عنوان مثال، همه ابزارهای درمانی در پزشکی رایج ابتدا روی حیوانات آزمایش می‌شوند که تنها از نظر ساختار ارگانیک مشابه انسان هستند، و سپس نتایج به انسان‌ها تعمیم داده می‌شود. این روش پژوهش دارای ایرادهای زیادی است و می‌تواند تکرار تراژدی‌های تاریخی، مانند ماجرای تالیدومید، را به‌دنبال داشته باشد. در مقابل، هومیوپاتی تأثیرات داینامیک و گذرای داروهای خود را مستقیماً بر انسان‌ها آزمایش می‌کند، و خواص آن‌ها به همین دلیل قابل اعتمادتر و بدون عوارض شدید خواهد بود.

ارزیابی نادرست هومیوپاتی با روش‌های پزشکی رایج

با توجه به تفاوت‌های پژوهشی میان هومیوپاتی و پزشکی رایج، بسیار غیرمنطقی است که پزشکان رایج بخواهند کارآمدی درمان هومیوپاتی را با روش‌های پژوهشی خود بسنجند. زیرا نه تنها مبانی پژوهش‌های آن‌ها بلکه کل رویکردشان کاملاً متفاوت است و روش‌های پژوهش پزشکی رایج به‌هیچ‌وجه در مورد هومیوپاتی کاربرد ندارند.

به‌عنوان مثال، یکی از معتبرترین روش‌های پژوهشی، مطالعه تأثیر داروها بر یک بیماری خاص به شیوه کارآزمایی بالینی است. این روش به‌گونه‌ای طراحی شده که تأثیر یک عامل درمانی را بر یک بیماری خاص، که به‌عنوان یک ناهنجاری عینی شناخته می‌شود، مورد بررسی قرار دهد؛ برای مثال، تأثیر یک آنتی‌بیوتیک بر بیماری سینوزیت. در این روش، بیماران مبتلا به سینوزیت به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ گروهی که داروی اصلی را دریافت می‌کنند و گروه دیگر که دارونما دریافت کرده و نقش گروه شاهد را دارند. این پژوهش به‌صورت دوسوکور انجام می‌شود تا اثر تورش‌های احتمالی به حداقل برسد.

حال، اگر پزشکان رایج بخواهند به همین شیوه تأثیر داروی هومیوپاتی مانند Nat-m را برای درمان سینوزیت بررسی کنند، دچار اشتباه بزرگی می‌شوند. با این وجود، نتایج چنین پژوهش‌هایی در سطح گسترده منتشر می‌شود و نتیجه‌گیری نادرستی در مورد بی‌اثر بودن درمان هومیوپاتی به اشتراک گذاشته می‌شود.

آشکارترین اشتباهات در سنجش کارآمدی هومیوپاتی

یکی از آشکارترین اشتباهات در سنجش کارآمدی هومیوپاتی این است که با رویکرد یکپارچه‌نگر هومیوپاتی، با وجود یکسان بودن بیماری در پزشکی رایج، نیاز به درمان‌ها و داروهای مختلفی برای بیماران وجود دارد. به‌عبارت دیگر، نمی‌توان یک داروی هومیوپاتی با خاصیت آنتی‌بیوتیکی را برای تمامی افرادی که به سینوزیت مبتلا هستند، آزمود. به‌طور دقیق‌تر، برای درمان سینوزیت در هومیوپاتی بیش از ۸۰ نوع داروی مختلف وجود دارد که هر یک برای نوع خاصی از سینوزیت تجویز می‌شود. در پزشکی رایج، تشخیص سینوزیت مبتنی بر آسیب‌شناسی بافتی است و تنها به مشکل بافت آسیب‌دیده توجه می‌شود، و ابزار درمانی نیز دقیقاً برای همان مشکل تنظیم می‌شود.

research in conventional medicine and homeopathy 2

در آزمون‌های کارآزمایی بالینی پزشکی رایج، عواملی مانند تأثیر دیگر مشکلات بیمار، نوع سرشت او، و تفاوت‌های جزئی در آسیب‌های بافتی در نظر گرفته نمی‌شود. به همین دلیل، با اینکه این آزمون‌ها در رویکرد پاره‌نگر پزشکی معتبر هستند، برای سنجش کارایی درمان‌های هومیوپاتی مناسب نیستند و خطاهای زیادی ایجاد می‌کنند. علاوه بر این، در هومیوپاتی، کنترل کیفیت داروی مورد آزمون نیز چالش‌برانگیز است، در حالی که در کارآزمایی بالینی پزشکی رایج می‌توان به‌راحتی داروی اصلی را از دارونما تفکیک و اصالت آن را تأیید کرد.

کاربرد کارآزمایی بالینی در اثبات اثرات دارویی هومیوپاتی

با اینکه آزمون کارآزمایی بالینی برای سنجش کارایی درمان‌های هومیوپاتی جایگاه چندانی ندارد، اما می‌تواند به‌عنوان یک روش معتبر پژوهشی برای اثبات اثرات داروهای هومیوپاتی استفاده شود. به‌عبارت دیگر، در این روش، تأثیر داینامیک داروی هومیوپاتی به‌عنوان علت در زنجیره علت و معلولی در نظر گرفته می‌شود و تأثیر آن بر افراد سالم به‌عنوان نتیجه این زنجیره ارزیابی می‌شود. در حال حاضر، استفاده از کارآزمایی‌های بالینی دوسوکور و حتی سه‌سوکور، بیشترین اعتبار را به نشانه‌های حاصل از اثبات دارویی هومیوپاتی در کتب عناصر دارویی می‌دهد.

مقاومت در برابر هومیوپاتی

به همین دلایل است که مخالفان هومیوپاتی با سوءاستفاده از عدم آگاهی عمومی و پزشکانی که با رویکرد یکپارچه‌نگر آشنایی ندارند، به اجرای آزمون‌های کارآزمایی بالینی می‌پردازند که نتیجه آنها این است که درمان‌های هومیوپاتی چیزی جز اثر دارونما نیست.

متأسفانه، پس از آنکه داروی هومیوپاتی را به این شکل بی‌اثر نشان می‌دهند، آن را به عنوان یک روش درمانی وابسته به تلقین معرفی می‌کنند؛ غافل از اینکه بیش از ۲۰۰ سال است که مردم جهان از تأثیرات شگفت‌انگیز هومیوپاتی بهره‌مند شده‌اند. این نگرش‌های تنگ‌نظرانه نه تنها باعث دلسردی مردم نسبت به هومیوپاتی نشده، بلکه آمارهای رسمی نشان می‌دهد که محبوبیت هومیوپاتی به حدی افزایش یافته است که اکنون به عنوان دومین روش رایج پزشکی جایگزین در جهان شناخته می‌شود.

سخن پایانی

پژوهش در علم پزشکی، با تأکید بر رویکردهای فلسفی متفاوت، می‌تواند به نتایج و شناخت‌های گوناگونی درباره علل و درمان بیماری‌ها منجر شود. در حالی که پزشکی رایج بر پایه‌ داده‌های عینی و روش‌های کمّی استوار است، هومیوپاتی با رویکرد یکپارچه‌نگر خود، به تحلیل عمیق‌تری از وضعیت بیمار و عوامل مؤثر بر سلامت او می‌پردازد. این تفاوت‌ها نه تنها بر شیوه‌های تحقیق و روش‌شناسی تأثیر می‌گذارد، بلکه به‌طور مستقیم بر نتایج درمانی و درک ما از بیماری‌ها نیز اثرگذار است.

عدم توجه به جنبه‌های ذهنی و داینامیک در پژوهش‌های پزشکی رایج می‌تواند منجر به نتیجه‌گیری‌های نادرست و ناکارآمدی در درمان‌ها شود. به همین دلیل، بررسی و به‌کارگیری رویکردهای متنوع و جامع‌تر در پژوهش‌های پزشکی می‌تواند به بهبود کیفیت زندگی و سلامت افراد کمک کند. در نهایت، توجه به تأثیرات متقابل متغیرهای عینی و ذهنی، نیازمند یک رویکرد جامع و یکپارچه است که می‌تواند به توسعه‌ علم پزشکی و افزایش اعتبار روش‌های درمانی، از جمله هومیوپاتی، منجر شود.

عضو خبرنامه شوید

برای اطلاع از جدیدترن مقالات و کتاب‌های منتشر شده بر روی سایت ایمیل خود را وارد کنید.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دکتر کامران جلالی وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *