نیروی حیاتی و مکتب حیات‌گرایی: پاسخ به پرسش‌های بنیادین حیات یک موجود زنده

نیروی حیاتی و مکتب حیات‌گرایی: پاسخ به پرسش‌های بنیادین حیات یک موجود زنده

نیروی حیاتی

آنچه در این مقاله می خوانیم …

حیات ، یکی از بزرگ‌ترین معماهای علمی و فلسفی تاریخ بشری ، همواره موضوعی بحث‌برانگیز و چالش‌برانگیز بوده است. تعریف دقیق و جامعی از حیات که بتواند تمامی جوانب آن را شامل شود، تاکنون توسط دانشمندان ارائه نشده است. به نظر می‌رسد هر موجود زنده به شیوه‌ای منحصر به فرد ، تجربه‌ای متفاوت از حیات دارد که بیان آن به کلمات شاید امکان‌پذیر نباشد. در این میان ، یکی از مفاهیمی که به طور جدی در این زمینه مورد بررسی قرار گرفته، “نیروی حیاتی” است؛ ماهیتی که موجودات زنده را از بی‌جان متمایز می‌کند و تحت عنوان مکتب حیات گرایی شناخته می‌شود.

مکتب حیات گرایی، که یکی از پرطرفدارترین مکاتب فلسفی در طول تاریخ است ، به وجود نیرویی فراتر از پدیده‌های بیوفیزیکی و بیوشیمیایی در موجودات زنده باور دارد. این مکتب ، که با نظرات جنین‌شناس و فیلسوف آلمانی ، هانس ادولف دریش ، به اوج خود رسید ، زندگی را محصول نیروهای غیرفیزیکی و هوشمندی می‌داند که ورای زمان و مکان وجود دارند. اگرچه باور به نیروی حیاتی همواره با چالش‌ها و نقدهایی مواجه بوده ، اما به عنوان ابزاری برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین درباره حیات ، ارزشمند تلقی می‌شود.

در این مقاله، به بررسی نیروی حیاتی و مکتب حیات گرایی پرداخته، تأثیر آن بر کیفیت حیاتی موجودات زنده و نقش آن در سلامت و نظم ارگانیسم‌ها را تحلیل خواهیم کرد. همچنین، نبرد تاریخی بین حیات گرایی و مکانیسم گرایی و تأثیر پیشرفت‌های نوین علمی بر این دیدگاه‌ها را مورد بحث قرار می‌دهیم. این بررسی به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از ماهیت حیات و نیروهای مؤثر بر آن داشته باشیم و بتوانیم پاسخ‌های مناسب‌تری برای پرسش‌های پیچیده در این زمینه بیابیم.

نیروی حیاتی و مکتب حیات گرایی

تاکنون تعریف دقیقی از حیات توسط دانشمندان ارائه نشده است و چنین به نظر می‌رسد که هر انسان و یا موجود زنده‌ای به شیوه خود، آن را تجربه می‌کند و دست کم تاکنون، نیازی برای توصیف آن احساس نشده است.

درحقیقت، آن چه موجودات جاندار را از بی‌جان متمایز می‌کند، وجود ماهیتی است که نام نیروی حیاتی (Vital Force) بر آن نهاده‌اند. براساس باور به وجود نیروی حیاتی، مکتب حیات گرایی (Vitalism) – یکی از پرطرفدارترین مکاتب فلسفی در طول تاریخ- شکل گرفته است. برای نمونه، هانس ادولف ادارد دریش (Hans Adolf Eduard Driesch) ،  جنین شناس و فیلسوف آلمانی که وی را آخرین مدافع بزرگ حیات گرایی لقب داده‌اند، بر این باور است که حیات، تنها با پدیده‌های بیوفیزیکی و بیوشیمیایی قابل توجیه نیست.

درحقیقت حیات گرایان بر این باورند که زندگی و موجودات زنده از نیروهای غیرفیزیکی به وجود می‌آیند. برای حیات گرایان نوین، نیروها و عوامل هوشمندی ورای زمان و مکان (Entelechy) یا همان نیروی کمال یافته‌یِ نظم دهنده ، وجود دارند که روندهای زیستی را اداره می‌کنند.

اهمیت نظریه حیات گرایی

جدای از این که به فلسفه حیات گرایی باور داشته باشیم یا نه، آن چه اهمیت دارد، این است که با استفاده از این نظریه بتوانیم پاسخ درخور و مناسبی برای پرسش‌های بنیادین مربوط به حیات یک موجود زنده، ارائه دهیم. هرچند قوانین مکانیک نیوتونی در اثبات وجود نیروی حیاتی ناتوان بوده‌اند و شواهد عینی قابل قبولی برای آن ارائه نداده‌اند، با این وجود هیچ یک از این پرسش ها، در مکتب حیات گرایی بدون پاسخ نمانده اند.

کیفیت حیاتی و تاثیر عوامل مختلف

روشن است که کیفیتی از بودن، هستیِ موجود زنده را از گونه بی جان جدا می‌سازد. این کیفیت که همان کیفیت حیاتی است و احساس زنده بودن را پدید می‌آورد، تحت تاثیر عوامل گوناگون، دستخوش نوسان و دگرگونی می‌گردد.  یک موجود زنده می‌تواند از بالاترین کیفیت حیاتی و یا سرزندگی برخوردار باشد و یا در نقطه مقابل به اندازه‌ایی کیفیت حیاتی در او کاهش یابد که او را به یک موجود بی‌جان تبدیل کند.

طیف کیفیت حیاتی

اگر بپذیریم احساس زنده بودن نتیجه حضور یک نیرو و یا انرژی هوشمند است که می‌تواند به اجزاء بی‌جانِ ارگانیسم ما، جان ببخشد، در این صورت برای کیفیت حیاتی می‌توان یک طیف در نظر گرفت، به این صورت که هرگاه این ماهیت وجودی در بالاترین میزان هارمونی و نظم قرار داشته باشد، در آن صورت احساس سرزندگی و تندرستی تجربه می‌شود و برعکس، هرگاه بی‌نظمی و یا ناهنجاری در آن پدید آید، به همان اندازه از احساس سرزندگی و راحتی کاسته شده و در مقابل احساس “نا – راحتی” (dis-ease) تجربه می‌شود.

نقش نیروی حیاتی در موجودات زنده

از دیدگاه حیات گرایان، نیروی حیاتی جدای از آن که مسئول جان بخشیدن به موجودات زنده است، نوعی اعمال حاکمیت نیز به عنوان اداره کننده و نظم دهنده همه کارکردها و همبستگی‌های بیوشیمیایی و بیوفیزیکی را نیز به عهده دارد.

تاثیر ناهنجاری‌ها بر کیفیت حیاتی

به این ترتیب، هرگونه ناهنجاری در پیرامون موجود زنده، به طور مستقیم بر روی کیفیت حیاتی جاندار تاثیر می‌گذارد و چنانچه بتواند کنترل نیروی حیاتی ارگانیسم را مختل کند، در آن صورت کیفیت حیاتی را کاهش می‌دهد که به صورت احساس ناراحتی و یا به بیان امروزی ناخوشی (Illness) و یا بیماری (Disease) تجربه می‌شود.

بنابراین، باور به حیات گرایی از این نظر که می‌تواند پاسخ مناسب و قابل درکی برای بسیاری از پرسش‌های مربوط به حیات ارائه دهد، سودمند بوده است. این ماهیت وجودی، علت احساس زنده بودن و عامل کنترل نظم در ارگانیسم‌ها است. ناهنجاری در آن، سبب فاصله گرفتن ما از احساس سرزندگی و یا سلامتی شده و در برابر آن ناراحتی و یا بیماری شکل می‌گیرد.

رویکردهای بنیادین به حیات

دو رویکرد متفاوت به هستی و حیات

 در طول تاریخ علم، از یک منظر دو رویکرد متفاوت به هستی و حیات وجود داشته است: یکی رویکرد یکپارچه نگر (Holism) و دیگری پاره نگر (تقلیل گرایانه) (Reductionism) . در رویکرد یکپارچه نگر، تمامیت اجزاء یک سامانه و آن چه سبب ارتباط بین اجزاء می‌شود، مورد بررسی قرار می‌گیرد، حال آن که در دیدگاه جزء نگر، اجزاء یک سامانه به طور جداگانه، موضوع مطالعه هستند. بر همین اساس درباره حیات بر روی کره زمین، همواره یک نبرد دائمی بین حیات گرایی (Vitalism) و مکانیسم گرایی (Mechanism) وجود داشته است. حیاتگرایی، خود از رویکرد یکپارچه نگر به دست می‌آید و دیدگاه مکانیسمی از دیدگاه جزء نگر بر می‌خیزد.

دیدگاه مکانیسمی و وایتالیسم به حیات

در دیدگاه مکانیسمی به حیات، این مؤلفه های بیوشیمیایی و بیوفیزیکی هستند که حیات را شکل می‌دهند و آنچه بعنوان هوشمندی و حیات وجود دارد محصول جانبی این مؤلفه‌های بیوفیزیکی و بیوشیمیایی هستند و به نوعی کیفیتی هستند که وابسته به ماهیت‌های فیزیکی به شمار می‌آیند.

ولی وایتالیسم به اصل حیات بخش یا نیرویی متافیزیکی و دارای شعوری باور دارد که بدون آن، هیچ یک از مؤلفه‌های بیوشیمیایی و بیوفیزیکی قادر به انجام کارکردهای حیاتی و ایجاد حیات نیستند.

نمونه‌ هایی از حیات گرایی و چالش های آن

مایکل فارادی (Michael Faraday) ارتباط میان الکتریسیته و مغناطیس را نشان داد. فرانتس مسمر (Franz Anton Mesmer) و نظریه‌ی مغناطیس حیوانی او، نمونه‌ایی از حیاتگرایی است. علم پزشکی هم ریشه‌ای حیات گرایانه داشته است، برای نمونه، بقراط که او را پدر پزشکی لقب داده‌اند، مزاج‌های چهار گانه‌ای را در آدمی تعریف می‌کند که ریشه در دیدگاه حیات گرایانه دارد.

توسعه‌ی میکروسکوپ در هلند در سده ی 17 میلادی رویکرد حیات گرایی بقراطی را به چالش کشید. حیات گرایان بر این باور بودند که مواد آلی نمی‌توانند از مواد غیر آلی (معدنی) ساخته شوند، ولی  فریدریش وهلر (Friedrich Wöhler) در 1828 اوره را که یک ماده آلی بود از مواد معدنی ساخت و نامه‌ای به برزلیوس (Jöns Jacob Berzelius) نوشت و نظریه‌ی زیبای حیات گرایان را با کریستال‌های اوره در ظرف آزمایشگاهی به چالش کشید.

حیات گرایی در تخمیر و کشف‌ های پاستور

 اما لویی پاستور (Louis Pasteur) یک حیات گرا بود و نشان داد پدیده‌ی تخمیر فقط در موجودات زنده و بدون حضور اکسیژن انجام می‌شود. مخالفان حیاتگرایی چون برزلیوس پیشتر گفته بودند که تخمیر از عناصر شیمیایی در سلول روی می دهد ولی کشف پاستور برخلاف این ادعا بود. تخمیر یک عمل حیاتی است. حیات گرایی در سایر زمینه‌های دیگر علم، همچون مسمریسم (Mesmerism) – فرویدیسم (Freudism) – یونگیسم (Jungism) و… وجود دارد.

پیشرفت‌ های نوین در فیزیک و پایان نبرد طولانی

با پیشرفت علوم و پیدایش مفاهیم تازه – به ویژه در فیزیک نوین، با ارائه نظریه نسبیت خاص و عام اینشتن که فیزیک نیوتونی را به چالش کشیده است – به نظر می‌رسد، این نبرد طولانی به پایان خود نزدیک می‌شود. دکتر ساکستون بور (Harold Saxton Burr) استاد آناتومی دانشگاه یل ، با ارائه مفهوم میدان الکتروداینامیک ( L-Field) در ارگانیسم زنده، نشان داد که آنچه حیات گرایان به عنوان نیروی غیرفیزیکی حاکم بر مؤلفه‌های بیوشیمیایی ارگانیسم مطرح می‌کنند، به حقیقت نزدیک است و نشان داد که طرفداران دو نظریه وایتالیسم و مکانیسم، سال‌ها است که دچار تعصب شده‌اند و نتوانسته‌اند به طور هم‌زمان ، دو جنبه یک واقعیت را ببینند.

پیشرفت‌های نوین در فیزیک نشان داد که هردوی این نظریه‌ها ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند ، هرچند برای سال‌ها در برابر هم قرار گرفته بودند.

سخن پایانی

اهمیت شناخت این نیرو و تأثیر آن بر زندگی موجودات زنده از دیدگاه‌های مختلف فلسفی و علمی روشن می‌شود. با پذیرش وجود یک نیروی هوشمند که به اجزای بی‌جان حیات می‌بخشد ، می‌توان به درک بهتری از عوامل مؤثر بر سرزندگی و سلامتی دست یافت. همچنین، نبرد طولانی بین مکاتب حیات گرایی و مکانیسم گرایی، با پیشرفت‌های نوین در علم ، به پایان خود نزدیک شده و نشان می‌دهد که این دو دیدگاه می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. در نهایت ، شناخت عمیق‌تر از این مفاهیم می‌تواند به بهبود کیفیت حیاتی و ارائه راهکارهای نوین در علوم زیستی و پزشکی منجر شود.

عضو خبرنامه شوید

برای اطلاع از جدیدترن مقالات و کتاب‌های منتشر شده بر روی سایت ایمیل خود را وارد کنید.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دکتر کامران جلالی وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *